در سری مقالات سایت که در دستهبندی «کتاب» قرار دارن، بهسراغ کتابهای مرتبط با بازاریابی، کسب و کار، موفقیت و رشد فردی میرم و اونا رو بررسی میکنیم.
متنی که در ادامه مطالعه میکنید، ساختارش کاملا با مقالات آموزشی سایت فرق داره. متن برای پادکست فوربو نگارش شده. خیلی ساده و با نگارش شکسته. البته یک سری بخشهای کوچک برای انتشار در سایت اصلاح شده ولی ساختار کلی با ساختار مقالات دیگه متفاوت است.
[megadesc]فصل سوم پادکست فوربو توسط «کاوهنگار» حمایت شده است
کاوهنگار با ارائه وبسرویس پیامک و تماس صوتی پیشرفته برای توسعه دهندگان، امکان ارسال و دریافت پیامک و برقراری تماس اینترنتی را در اغلب سرویسهای نرمافزاری مهیا میکند.
[/megadesc]
توجه: متنی که در ادامه اون رو مطالعه میکنید، متن نوشته شده برای هجدهمین قسمت پادکست فوربو بوده و سبک و جنس نگارش آن با سایر مقالات سایت متفاوت است. اگر علاقهای به خواندن متن با نگارش شکسته ندارید، میتوانید از طریق اپلیکیشنهای پخش پادکست، مثل CastBox به فوربو گوش بدید.
مقدمه
در اولین مقاله بررسی کتاب سایت فوربو، به سراغ کتاب معروف «اثر مرکب» یا The Compound Effect: Jumpstart your income, your life, your success (لینک آمازون) میخوایم بپردازیم. قسمت دوم عنوان کتاب هم، «آغاز جهشی در زندگی، موفقیت و درآمد شما، ترجمه شده. کتاب سال ۲۰۱۰ منتشر شده و از این کتابا هم هست که چندین هفته تو صدر فروش نیویورک تایمز و آمازون و… بوده. بهفارسی هم تا جایی که من میدونم ۴ بار ترجمه شده و فروشش در ایران هم خیلی خوب بوده و چندین بار مجدد چاپ شده.
دارن هاردی نویسنده کتاب اثر مرکب، متولد ۲۶ فوریه ۱۹۷۱ در کشور آمریکاس. یعنی ۴۸ سالش میشه در حال حاضر و به عنوان نویسنده، مشاور کسب و کار و سخنران انگیزشی شناخته شده. کتاب اثر مرکب رو سال ۲۰۱۰ نوشت و بعد اون به یک باره خیلی مطرح شد.
دارن هاردی از سن کم، ۱۸ سالگی وارد حوزه کسب و کار شد و کسب و کار خودش راهاندازی کرد و تا سن ۲۷ سالگی هم به موفقیتهای کاری خوبی رسید. و شرکت اون سالانه ۵۰ میلیون دلار درآمد داشته. موفقیت کاری اون باعث میشه که به عنوان مشاور برای کلی کسب و کار دیگه هم کار کنه.
که این کار علاوه بر افزایش درآمد اون، تجربهش در حوزه مدیریت و رشد کسب و کار رو هم بیشتر کرده. با توجه به تجربهای که خودش داشته و تجربههایی که بدست اورده در طول سالهای مشاوره، در مجله موفقیت مشغول کار میشه و با نویسندگی و مشاوره هم شروع میکنه تا اینکه بهعنوان ناشر مجله و رسانه موفقیت (Success magazine و Success Media) مشغول به کار میشه و تا سال ۲۰۱۵ هم با همین سمت فعالیت میکرده و بعد از این مجموعه خارج میشه.
از سال ۲۰۱۰ که دارن هاردی اولین کتابش رو با عنوان اثر مرکب (The Compound Effect) مینویسه، مسیر زندگیش یه جورایی تغییر میکنه. چون با این کتاب خیلی معروف میشه و میاد تو اون مسیری که در قسمت قبل گفتم. هم نویسنده رشد فردی میشه هم سخنران انگیزشی و کلی برنامه و محتوا در این خصوص ارائه میده.
بر اساس دسته بندیای که در آخر قسمت قبلی گفتم، دارن هاردی جز نویسندههایی از رشد فردی محسوب میشه که یه کاری کرده قبلا، یه موفقیتی داشته و بعد وارد حوزه رشد فردی شده و در مورد همهچیز حرف زده.
اثر مرکب اولین کتاب دارن هاردیه و دو کتاب معروف دیگه رو هم بعد از اون با عنوانهای بهترین سال زندگی تو و ترنهوایی کارآفرینی به ترتیب در سال های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ نوشته و منتشر کرده.
حالا توی این قسمت از پادکست فوربو میخوایم به معروف ترین کتاب این نویسنده یعنی اثر مرکب بپردازیم و ببینیم در مورد چیه و چه محتوایی داره. عنوان اصلی کتاب The Compound Effect: Jumpstart your income, your life, your success ــِ که به فارسی اثر مرکب: آغاز جهشی در زندگی، موفقیت و درآمد شما ترجمه شده. این بخش دوم کتاب هم از اون چیزهایی هست که روی جلد کتاب مینوسن که فروششون بیشتر بشه.
به غیر از این قسمت دوم اسم کتاب در مقدمه کتاب هم متنی اومده که از جنس همون چیزی که اسمش رو ادعا زیاد گذاشتم هست. تازه در واقع مقدمه نیست قبل از مقدمه یه متن هشدار هست که خیلی بزرگ نوشته شده که حالا من الان از روش میخونم و بعد میرم سراغ محتوا کتاب.
این کتاب راهحلی واقعیست برای چیزهایی که برای کسب موفقیتهای بزرگ در زندگیتان به آنها نیاز دارید. هر چیزی که رویایاش را دارید، اشتیاقاش را دارید یا هدفتان در زندگیست، در کتاب پیشروتایتان برنامهای برای کسب تمام آنها یافت میشود. بهخواندن این کتاب ادامه دهید و اجازه دهید تا دنیایتان را متحول کند.
نقد و بررسی کتاب اثر مرکب
قبل از بررسی تکتک فصلهای کتاب میخوام یه برداشت از کل محتوا کتاب داشته باشیم. ببینیم هدف اصلی کتاب چیه و بعد ببینیم تو هر فصل چی میگه.
[megadesc]کتاب اثر مرکب در یک جمله میخواد این رو به ما بگه که نتیجه هر کاری در طول زمان مشخص میشه. انتخابهای کوچک ما به همراه پایداری در طول زمان باعث ایجاد تفاوتهای بنیادین میشن. یعنی شاید اول کار نتیجه معملوم نباشه و نتونیم اون رو ببینیم اما اگر همینطور به کارهای کوچکی رو که هر روز انجام میدیم در یک بازه زمانی طولانی نگاه کنیم، نتیجه خودش رو نشون میده و میتونیم شاهد تفاوتهای اساسی بین آدمها و نتیجه هایی که بدست اوردن باشیم.[/megadesc]
حرف اصلی کتاب دقیقا همینه و در همون فصل اول هم بهش اشاره میشه. در واقع اسم کتاب از همین بخش اومده. اثر مرکب. شما وقتی یک قطره جوهر رو توی لیوان آب بریزید همون اول اتفاق خاصی نمیوفته. اما اگر بهش زمان بدید میبینید که همون یک قطره میتونه رنگ کل آب رو تغییر بده.
فصل اول که عنوانش اثر مرکب در عمل هست دقیقا به همین موارد اشاره میکنه و سعی میکنه با مثالهایی این رو بگه که در طول زمان اگر یک سری اتفاق بیوفه و شما یک سری کارهایی رو در راستای هدفی که دارید انجام بدید، بهش میرسید. همون اول معلوم نیست و شما نمیتونید اون رو ببینید اما به این معنی هم نیست که روندش طی نمیشه. حالا این توی کتاب نیست اما زیاد مثال میزنن که تا چیزی به ۹۹ نرسه ۱۰۰ نمیشه که خودش رو نشون بده. این فصل کتاب میخواد به ما بگه که ادامه بدید تا به این ۹۹ و صدی که الان گفتم برسید.
از اونجایی که کتاب ادعا تحول زندگی رو داره و محدود به موفقیت و هدفهای کاری نیست، در ادامه کتاب مثالهایی برای عادتهای روزانه ما هم میزنه. و دقیقا حرفش رو از طریق مثال اثر مرکب که در طول زمان خودش رو نشون میده، مطرح میکنه. غذاهای مضر و سیگار دو تا چیزی هستن که توی کتاب بهشون اشاره میشه. که دقیقا میشه با همین تعریفی که از اثر مرکب شد، در مورد اونا هم تصمیمهای جدیای رو گرفت.
فرض کنید برای خودتون یک هاتداگ تنوری با پنیر اضافه و سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادید و حالا شروع میکنید به خوردن ـُ روشم نوشابه کوکاکولا میخورید و کلا دارید از خوردنتون لذت میبرید و کیف میکنید. اگر بعد از اولین گاز به ساندویچ قلبتون میگرفت.. آیا گاز دوم رو میزنید؟ این قسمت گاز دوم رو میزنید یا نه دقیقا متن خود کتابه. و میخواد این رو بگه که این غذایی که شما دارید مصرف میکنید، الان تاثیر منفی شاید از خودش بهجا نزاره.. ولی شما فرض کنید کسی ۱۰ ۱۵ سال همچین عادتهای غذایی داشته باشه، بعد از گذشت این مدت زمانه که خودش رو نشون میده.
رگهای قلب آدم یک روزه نمیگیره. به مرور زمان این اتفاق میافته و مصرف غذاهای مضر و کلا عادتهای غذایی ناسالم به مرور باعث ایجاد بیماری و کلی مشکل در آینده میشن. این مشکلات سلامتی از وقتی که شما عادتهای ناسالم داشته باشید شروع میشه و حالا بستگی به میزان مصرف و چیزاهای دیگه هم داره ولی شاید برای کسی که از ۲۰ سالگی شروع کرده، ۱۰ سال زمان ببره که به ۹۹ و صد برسه. بعد یک دفعه ۳۰ سالگی سکته قلبی بکنه.
در واقع ۳۰ ساله شدنش باعث نشده که مثلا رگهای قلبش بگیره، یک روندی رو در طول زمان طی کرده تا به این رسیده. این گرفتی قلب یک هدفه. و راه رسیدن به این هدف مصرف غذای مضر بوده. کسی ۵ سال مصرف کرده و تغییری رو هم احساس نکرده اما اون رو ادامه داده و ۵ سال بعد، بعد از ۱۰ سال به هدف گرفتگی قلب رسیده!
حالا دارن هاردی تو کتاب اثر مرکب میخواد این رو بگه که بیاید آگاهانه هدف انتخاب کنید و کمکم برای رسیدن به اون هدف تلاش کنید و مطمئن باشید در طول زمان بهش میرسید. گرفتگی قلبی که مثال زدم هدف آگاهانهای نبوده دیگه؟ و اصلا چیز مثبتی نیست. اما شما میتونید کاملا آگاهانه برای رسیدن به اهدافتون پیوسته قدم بردارید و منتظر باشید تا در یک بازه زمانی بهش برسید.
فقط هم قرار نیست یه هدف بزرگ انتخاب کنید. شما میتونید خیلی کارهای کوچک و معمولیای رو هم به همین شکل روزانه خیلی کم انجام بدید مثلا نیم ساعت هر روز بخشی از یک کتاب رو بخونید یا زبان خارجی کار کنید و چیزهای دیگه. و این باور داشته باشید که در یک بازه زمانی طولانی مثلا ۱۰ ساله این کار میتونه چقدر برای شما مفید باشه.
این بخش از کتاب که مهمترین و در اصل پیام اصلی کتابه، روی خود من تاثیر داشته و الان نزدیک به ۲ سال هست که عادت غذایی نا سالم ندارم. پ اولش یه جورایی برای خودم منع میکردم ولی الان میلی هم به مصرفشون ندارم.
خب این نکتهای هست که من از این کتاب بهش رسیدم و به من تونسته کمک کنه. اما از طرفی دلیل نمیشه بگم که این کتاب کتاب خیلی خوبیه و زندگیتون رو متحول میکنه و از این چیزا. هنوز با ادعا زیاد این کتاب مشکل دارم اما به هر حال نکتهای داشته که برای من نتیجه داده و روم تاثیر گذاشته.
چیزهایی که الان گفتم محتوای اصلی فصل اول کتاب به صورت کامل و بخشهایی از فصل سوم کتاب بود که عادتها نام داره. اما چکیده اصلی کتاب رو میشه در همین بخش تعریف کرد. حالا چون نویسنده برای اینکه بتونه کتاب بنویسه، نمیتونه بیاد که فقط یک فصل چاپ کنه، مجبوره که هی شاخ و برگ بهش بده و زیادش کنه. و دقیقا دارن هاردی این کار رو انجام میده. و از روی حجم فصلهای کتاب هم میشه متوجه شد. دو سه فصل اول تقریبا ۷۰ درصد کل کتابن.
تو قسمت ۱۸ در مورد اینکه کتابهای رشد فردی یه ساختار ثابت دارن صحبت کردم و گفتم که به خود کتابها که رسیدیم معرفیش میکنم. الان میخوام یکم این موضوع رو در مورد این کتاب باز کنم.
ببینید کتابهای رشد فردی یک اسمی دارن یا شاید بشه گفت که یه تعریفی دارن که نویسنده به اون رسیده و میخواد اون رو در کتابش معرفی کنه. مثلا اینجا در این کتاب، دارن هاردی میخواد اثر مرکب رو به ما بگه خب. حالا میاد تو هر فصل خیلی پراکنده از هر طرف یه چیزی میگه و همه چیز رو میچسبونه به هم که اثر مرکب رو معرفی کنه.
کلی نقلقول تو کتاب هست، کلی مثال هست که من شدیدا اعتقاد دارم که توی کتابهای رشد فردی مثالهای مطرح شده غالبا دروغن و نویسندهها این مثالها رو برای جا انداختن حرف خودشون میزنن. یا حداقل اون مثالهایی رو میگن که حرف خودشون رو تایید میکنه.
یک ساختار کاملا تکرار شونده دیگه توی کتابهای رشد فردی اینه که موفقیت همه چیز و همه کس رو به ایده و طرح خودشون ربط میدن. مثلا دارن هاردی مثال موفقیت یکی رو میگه و بعد میگه ببنید در این نقطه که موفقیتهاش شروع شد، اون به اثر مرکب رسیده. دقیقا مثل همین رو توی کتابهای بعدی همین فصل پادکست هم داریم.
اگر دارن هاردی کتابش همون یک فصل بود، میتونستیم بگیم کتاب مفید و به درد بخوریه. اومده نظرش رو گفته و چندتا مثال زده. اما از بعد این فصل وارد این مسیر میشیم که اثر مرکب عجب نکته و طرح مهمیه.. چقدر همه بهش نیاز دارن و چقدر خوبه که بهش برسیم و از این حرفا.
ادعا زیاد کتابهای رشد فردی باعث میشه که بخوان بیان تو همه چیز سرک بکشن. دقیقا اثر مرکب هم به همین شکل عمل میکنه و در فصل دوم که انتخابها نام داره، میاد در مورد مسولیتپذیری میگه اینکه باید توی هر کاری مسولیت ۱۰۰ درصدی اون رو بپذیریم. جلوتر از تعریف شانس میگه و یهو میرسه به اینه که کمکم پیشرفت کنید تا به موفقیتهای بزرگ برسید.
مثال میزنه که تو مسابه اسبسواری اسبی که دوم میشه مثلا فقط یک وجب دیرتر از اسب اول به خط پایان میرسه اما جایزه اسب اول ۱۰ برابر بیشتر از اسب دومه. سوال میپرسه که آیا اسب اول ۱۰ برابر بهتر از اسب دوم بوده؟ که قعطا اینطور نیست.
در ادامه همین بخش از کتاب نقطه کانونی برایان تریسی نکتهای رو میگه که بیاید هر روز یکم بهتر از دیروز باشید. میگه اگر بیاید روزی یک دهم درصد بهتر از روز قبل باشید – که حالا من نمیدونم باید این رو اندازه گیری کنیم – در یک بازه زمانی ۱۰ ساله به ۱۰۰۰ درصد میرسه. و اینطوری میگه که شما میتونید ۱۰ سال بعد از امروز خودتون ۱۰۰۰ درصد بهتر باشید.
حالا معمولا توی بعضی کتابها نویسندهها میان آزمایش علمی میارن که حداقل بگن، یه تحقیقی چیزی در این مورد شده، دارن هاردی اومده اینجا بخشی از کتاب برایان تریسی رو اورده که خودش کلی نکته داره. اینم اگر یادتون باشه گفتم قسمت قبل، سود و نفع همه نویسندههای رشد فردی اینکه کتابشون فروش بره و سالنهای سخنرانیشون شلوغتر بشه پس خیلی از هم تعریف میکنن. تو همین کتاب دارن هاردی از برایان تریسی تعریف میکنه. بعد آنتونی رابینز میاد برای کتابیش مقدمه اختصاصی مینویسنه. و کلا همهجوره هوای هم رو دارن.
روی جلد کتاب اثر مرکب بالاتر از عنوان نقلقول از دیوید باک هست که از کتاب تعریف کرده. پشت کتاب ۵ نقلقول دیگه نوشته. بعد کتاب رو که باز کنید همون اول سه صفحه نقل قول در تعریف از کتاب اومده که با برایان تریسی هم شروع میشه. اینم از اون تعریفکردنا که تو قسمت قبل گفتم. حالا بریم سراغ فصل بعدی کتاب.
فصل سوم با یک جمله جالب شروع میشه. میگه یه روزی یه مردی با اسبش به سرعت در حال حرکت بود طوری که انگار داره به جای مهمی میره. بعدی یکی داد میزنه که کجا میری؟ مرده میگه نمیدونم از اسب بپرس!
دارن هاردی میگه که این داستان زندگی خیلی از آدماس که واقعا هم درست میگه. چون خیلیها اصلا هدفی برای خودشون تو زندگی مشخص نکردن و بیشتر رویا دارن تا یک برنامه درستحسابی برای هدفها.
حالا مثالهای این فصل رو من با خود فصل اول یکی کردم. مثلا خوردن فستفود اینجای کتاب بود. حالا مثال سیگار رو هم توی این فصل داریم. اینکه اگر شما میتونستید بعد از اولین سیگار ظاهر خودتون رو درآینده که به واسطه مصرف سیگار عوض میشه ببینید دیگه سیگار نمیکشیدید.
اینا رو بهعنوان عادتهای بد میگه و بعد میاد میگه به سمت عادتهای خوب برید. و به یک نکته خوبی هم اینجا اشاره میکنه. فقط نمیاد بگه عادت خوب ایناس برید بسازید. میگه باید دنبال یک چرایی برای انجام کارهاتون باشید.
در اصل این چرایی انجام کار رو بهنظرم خوب تعریف میکنه. میگه فرض کنید یه تخته چوب داریم با عرض ۲۵ سانتیمتر و طول ۳ متر. این رو یکی روی زمین میزاره میگه اگر بیاید از روی این تخته رد بشید ۲۰ دلار بهتون میدم. خب چون کار آسونیه احتمالا قبول میکنید. اما اگر بیان همین تخته چوب رو بین دو تا ساختمون با ارتفاع ۱۰۰ متری بزارن، دیگه با ۲۰ دلار که هیچی با عددهای بیشتر هم کسی حاضر نمیشه رد بشه.
حالا فرض کنید همون ساختمونها باشن، بینشون هم این چوبه باشه، اصلا اون ساختمون روبهرویی هم در حال سوختن باشه، ۲۰ دلار هم ندن. اما بچهتون روی اون ساختمونه باشه که داره میسوزه. اینجا دیگه به شرایطی که گفتم فکر میکنید؟ نه. شما برای نجات جون بچهتون حاضر میشید هر کاری رو بکنید.
این نجات جونه بچه چرایی شما برای انجام کاره. نویسنده میگه اگر هدفهاتون مشخص باشه و بدونید چرا میخواید بهشون برسید، میتونید توی هر موقعیتی به سمتشون برید و از شرایط نترسید.
ببینید اول فصل با عادت شروع شد، بعد رفت سراغ هدف، دوباره الان آخرش میاد در مورد عادت میگه. توی همه کتاب میشه این پراکندگیها رو دید. حالا به هر حال آخرین قسمت این فصل خیلی خیلی پیشپا افتاده و سطحی میاد به ترک عادت بد میپردازه. اصلا عادت بد رو با مثال چیپس و پفک تعریف و میگه همهشون رو بریزید سطل آشغال و دیگه نخرید بعد بیاد جایگزینشون کنید با آجیل و مغز!
برای اینکه چطور عادت بد رو حذف کنیم هم میگه بستگی به خودتون داره یک سری دوست دارن آروم آروم برن تو استخر یک سری هم همون اول میپرن تو آب و خودشون رو راحت میکنن. یا یک دفعه عادت رو ترک کنید یا به مرور. همین قدر سطحی موضوع عادت و این فصل کتاب هم تموم میشه.
در فصل چهارم به رویهها اشاره میشه. رویه رو فکر میکنم برای تبلیغات کتاب دارن هاردی اضافه کرده. چون یک برنامه و جدولی داره که آخر کتاب گذاشته که توش بنویسید و تیک بزنید. و این اون چیزیه که تو متن هشدار هم بود، یک راهحل عملی دقیقا منظورش همینه و توی این فصل اول میاد در مورد عادت صحبت میکنه و بعد میگه مرحله بعد از عادت، رویه و بعد از رویه ریتم رفتاریه. و شما باید یک سری ریتمهای رفتاری بسازید.
اینکه دقیقا بیاید همه چیز رو روزانه ثبت کنید و ببینید چه کارهایی کردید و چه کارهایی نکردید و تیک بزنید و هفتگی و ماهانه اون رو آنالیز کنید، میشه ریتمهای رفتاری. خیلی کوتاه خلاصه دقیقا همین چیزی هست که گفتم. حالا دارن هاردی توی این فصل خیلی روش مانور میده و حسابی تبلیغش میکنه. و آخر هم باز بر میگرده به همون اثر مرکب و میگه باید همین ریتمها رو مدام تکرار کنید و متوقف نکنید.
فصل پنجم کتاب با عنوان تاثیرات در مورد دو چیزه. اول رسانهها. در اصل چیزهایی که معزتون رو باهاش پر میکنید. و خیلی درست میگه که رسانهها با گروگان گرفتن ما پیشرفت میکنن. اما نویسنده خودش رو دقیقا رسانه کرده و دقیقا با گروگان گرفتن یک سری افراد که دنبال پیشرفت و موفقیت هستن، داره رشد میکنه.
کتاب به خاطر اینکه یکم قدیمه و مال سال ۲۰۱۰ ورودی های مغز ما رو با تلویزیون درنظر میگیره که الان به جاش میتونه موبایل و رسانههای اجتماعی هم باشه. کتاب میگه افراد بالای ۱۲ سال در آمریکا، به طور میانگین روزی ۴.۷ ساعت تلوزیون تماشا میکنن. یعنی ۳۰ درصد زمان بیداریشون رو. و این برابره با ۳۳ ساعت در هفته که میشه بیشتر از یک روز کامل در هفته. و اگر این رو بخوایم در سال درنظر بگیریم، میشه ۲ ماه از ۱۲ ماه سال. بعدش دارن هاردی حرف جالبی میزنه، میگه مردم اینقدر تلویزیون نگاه میکنن بعدا تعجب میکنن که چرا نمیتونن تو زندگیشون پیشرفت کنن.
این از رسانه، مورد دوم هم ارتباطات ما هستن. اینجا دارن هاردی نقلقولی از جیم ران رو میاره که میگه شما به میانگین شخصیت ۵ نفری که باهاشون ارتباط نزدیک دارین تبدیل میشید. تو پرانتز هم بگم که فکر نکنید حالا جیم ران پژوهشگری روانشناسی چیزیه.. یه نسل قدیمی از همین جنس آدمهایی مثل دارن هاردیه. با همین نکته نویسنده میگه که بیاید افراد نزدیکتون رو بررسی کنید و اگر به شما کمکی نمیکنن و حتی فکر میکنید بهتون ضربه میزنن رو حذف کنید و ارتباط نداشته باشید.
فصل آخر کتاب هم با نام شتاببخشی در این مورد این هست که میگه بیاید یکم نقطه محدودیتهاتون رو هل بدید بره جلو. یعنی یکم بیشتر از توان و فراتر از انتظار خودتون کار کنید تا زودتر به اثر مرکب برسید. آخر کتاب هم خود نویسنده میاد از خودش و دستاورداش تعریف میکنه و میگه خیلی دوست داره که موفقیتها ما رو هم بشنونه. و دعوت میکنه که باهاش ارتباط داشته باشیم. عین مجلهها هم آخر کتاب راههای ارتباطی و سایت و کتاب صوتی و مجله موفقیت و تبلیغ میکنه.
محتوا کتاب تموم شد. توی این قسمت پادکست تقریبا نکات اصلی کتاب مطرح شد و با خوندن کتاب چیز بیشتری نسبت به این قسمت پادکست به نظرم بدست نمیارید. حالا طبیعتا یک سری مثالها و توضیحات بیشتر هست که باعث میشه متن این قسمت پادکست ۴ هزار کلمه باشه ولی خود کتاب ۱۷۰ صفحهس و قطعا محتوا بیشتری داره. توی سایت فوربو اگر برید، مقالهای با عنوان برررسی کتاب اثر مرکب هست که به خاطر انتشار این قسمت دوباره اون رو آپدیت میکنیم و روی صفحه اصلی سایت میاد. توی اون مطلب کاملتر به خود بخشهای کتاب پرداخته شده. مثلا اگر هر فصل ۳ تا نکته مهم داشته باشه، شاید من اینجا یکیشو بیشتر نگفته باشم.
اما در اصل در این قسمت بیشتر هدفم بررسی کتاب و گفتن پیام اصلی اون بوده. برای جمعبندی این قسمت دوباره میگم که پیام اصلی کتاب همون چیزی هست که توی فصل اول اومده و بعد از اون کتاب سعی میکنه برای همه چیز زندگی راهحل بده و خیلی سطحی و پیشپا افتاده در مورد هر چیزی صحبت میکنه.
دارن هاردی کتاب رو خیلی خوب برای پرفروش شدن آماده کرده و با همون جملات تحریککننده و متن هشدار و ادعا برای تغییر دادن زندگی و این حرفا این رو به ما میگه که کتاب من ارزشی نداره! در قسمت قبلی گفتم که هر چی دایره چیزهایی که این افراد درمورد صحبت میکنن بزرگتر میشه، اعتبار و ارزش حرفشون کمتر میشه. ولی خودشون برعکس فکر میکنن.
اما در نهایت میشه اثر مرکب رو بهعنوان نماینده کتابهایی که نویسندهشون یه کاری کرده و اومده در مورد همهچیز حرف زده، معرفی کرد. فکر میکنم توی این قسمت پادکست تونستم محتوا اصلی کتاب رو منتقل کنم و میخوام این رو بگم که فکر نمیکنم چیز بیشتری توی کتاب باشه که به درد بخوره. همونطور که اشاره کردم کتاب خیلی موضوعات پراکنده داره و برعکس اینکه نویسنده میگه به دتبال هدفهاتون برید و این حرفا، خود کتاب هدف مشخصی نداره. و تحول زندگی، جهشی در درآمد و موفقیت که ازش حرف زده شده در عنوان کتاب اصلا قابل قبول نیست.
بررسی کاملتر فصلهای کتاب
فصل اول «اثر مرکب در عمل»
فصل اول کتاب عنوانش، اثر مرکب در عمل هست. نویسنده خودشو به نماد ثبات و پایداری تشبیه میکنه و مثال همون مسابقه لاکپشت و خرگوش رو میزنه و میگه من همون لاکپشتم. اینطور جمله رو مطرح که ثبات و پایداری در یک چیز، کلید نهایی موفقیته. یک تعریف هم در مورد خود اثر مرکب میکنه و میگه «اثر مرکب، اصل بدست آوردن پاداشهای بزرگ از طریق مجموعهای از انتخابهای کوچک و هوشمندانه است»
این مورد رو میاد مثل یک فرمول هم معرفی میگه. انتخابهای کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = با تفاوتهای بنیادین.
برای اینکه روی پایداری در زمان هم تاکید بکنه دو مثال جالب رو میزنه که یکیش رو الان بررسی میکنیم. البته این مثال معروفیه و نمیدونم دقیقا مال این کتابه یا قبلا هم بوده ولی احتمالا قبلا استفاده شده.
مثال سکه جادویی. فرض کنید به شما و دوستتون میگن که بین ۳ میلیون دلار پول نقد یا یک سکه یک سنتی که در یک ماه آینده ارزشش هر روز ۲ برابر میشه، یکی رو انتخاب کنید. فرض میکنیم دوستتون ۳ میلیون دلار رو انتخاب میکنه و شما اون سکه یک سنتی. روز پنجم دوستتون ۳ میلیون دلار رو هنوز داره و شما ۶ سنت!
روز دهم تازه پول شما میشه ۵ دلار. اما همینطور که روزها میگذرن، تفاوتها بیشتر خودشون رو نشون میدن. در روز بیستم اون سکه یک سنتی میشه ۵۲۴۳ دلار! ۵ هزار دلار شد. حالا فقط ۱۱ روز مونده و به قول نویسنده این جاست که قدرت جادویی اثر مرکب خودشو نشون میده. روز ۳۱ام فکر میکنید چقدر شده؟ اون سکه که بهصورت منظم و پایدار در طول زمان ارزشش زیاد میشد، حالا بیشتر از ۱۰ میلیون دلار شده. یعنی حالا بیشتر از ۳ برابر اون ۳ میلیون دلار ارزش داره.
این مثال رو در فصل اول کتاب داریم که نشون میده پایداری یک چیز در زمان چقدر میتونه نتیجه ارزشمندی داشته باشه. نکته اصلی فصل اول کتاب اینه که تفاوتها اول مشخص نیستن و اون آخرشه که تفاوتهای بزرگ خودشونو نشون میدن. برای درک بهتر این موضوع، یک مثال دیگه هم میزنه که در مورد سه تا دوسته که شرایط یکسانی دارن ولی یک کار کوچیک که به برنامه روزانهشون اضافه میکنن، در پایان یک زمان مشخص، تفاوتهای اساسی بینشون ایجاد میکنه. این مثال یکم طولانیه دیگه اینجا بازش نمیکنیم ولی با پیام اصلیش الان کار داریم.
یک نکته خیلی مهم من از همین فصل اول کتاب برداشت کردم که برام مهمترین پیام کتاب بوده که دقیقا به همین موضوع تداوم یک چیز در طول زمان مربوط میشه.
اگر به همه کارهایی که میکنید، یک نگاه درازمدت داشته باشید، خیلی از کارها رو انجام نمیدید. مثلا تغذیه کردن از فستفودها. شما امروز، فردا، یک هفتهبعد، یک سال بعد، مدام مصرف میکنید و این ادامه پیدا میکنه اما تا حالا فکر کردید که این اگر تا ۱۰ سال، تا ۲۰ سال آینده باشه، میتونه چه بلایی سرتون بیاره؟ مثل دو مثال کتاب، تغییرات اولش چشمگیر نیستن و آدم متوجه نمیشه اما وقتی به روزهای آخر یک بازه زمانی مثلا ۳۰ ساله برسید، اون موقعس که بهوضوح ضررش رو میبینید.
در واقع اگر شما بیماری و مشکلاتی که قراره براتون بهوجود بیاد رو همین الان بدونید و یا اصلا اینطور بگم، اگر میتونستید خودتون رو مثلا در ۵۰ ۶۰ سالگی ببینید، بازم به این کار ادامه میداید؟
در فصل سوم کتاب که در مورد عادتهاست دقیقا مثلا فستفود را میزنه و میگه اگر بعد از اولین گاز به ساندویچ، دچار حمله قلبی میشدید و قلبتون رو میگرفتید و روی زمین میافتادید، آیا گاز دوم رو میزدید؟
حالا فستفود یک مثال کمخطرتره ولی شما سیگار رو درنظر بگیرید. شما روزی یک نخ سیگار بکشید- حالا یک نخ طبیعتا برای کسایی که حرفهای مصرف میکنن خیلی باید کم باشه- ولی با همین فرض، اگر ظاهر خودتون رو در ۱۰ سال آینده میدید، بازم سیگار میکشیدید؟ حالا بحثهای علمیش که نیکوتین بهمرور میاد جای انتقالدهندههای عصبی شما رو میگیره و فرایند معتاد شدن رو هم بزاریم کنار. نکته اینجاست که کمکم بهمرور در طول زمان فاجعه بهوجود میاد. و مثل همین اثر مرکب، در روزهای پایانی یک بازه زمانی، تغییرات و تفاوتها خودشون رو نشون میدن و اون موقعس که به خودتون میگید، ایکاش انجامش نمیدادم. همه عادتهای بد، همچنین پروسهای رو دارن.
حالا بیایم از طرف دیگه نگاه کنیم. اگر بیایم آیتمهای همون مثال رو تغییر بدیم، و بهجاش یک عادت خوب رو جایگزین کنیم، ببینید در دراز مدت چی میشه. فرض کنید روزی فقط نیم ساعت، بخشی از یک کتاب مفید بخونید، یک مهارت جدید رو برید دنبالش، زبان خارجی کار کنید و کلی کارهای بهدرد بخور دیگه. همین نیم ساعت رو ادامه بدید و به نتیجهش در یک بازه مثلا حتی ۱ ساله نگاه کنید، میبیند که چقدر میتونه مفید باشه. اینایی که الان گفته شد توی متن کتاب نبود ولی حرف اصلیش همون چیزی که در فصل اول کتاب اثر مرکب گفته شده. حالا در فصل سوم باز اشارهای به همین موضوع داره کتاب که بهش میرسیم.
این نکات مهم فصل اول کتاب اثر مرکب بود که در این بخش بهاونا پرداختیم.
فصل دوم «انتخابها»
انتخابها ریشه دستاوردهای شما هستند. این نقلقولیه که در ابتدای این فصل مطرح شده. در اصل کتاب میگه، انتخابهای ما هستند که عادتهای ما رو میسازن. هر انتخابی که در طول روز میکنید، رفتاری رو شروع میکنه که بهمرور تبدیل به یک عادت میشه. عادتها خیلی مهم هستن و فصل بعد درمورد اوناست ولی چیزی که نویسنده میگه باید نگرانش باشیم، انتخابهای تکراری، کوچک و بهظاهر بیاهمیتیه که هر روز میگیرم.
یک بخش در این فصل وجود داره که اول میگم چی توش مطرح شده بعد عنوانش رو میگم. دارن هاردی میگه که در ۱۸ سالگی به یک سمینار میره و سخنران یک سوال از حضار میپرسه. در یک رابطه عاشقانه، شما چند درصد مسئول هستید؟ یکی میگه ۵۰ ۵۰، یکی دیگه ۴۹ ۵۱، ۸۰ ۲۰ و از این جور نسبتها. اما سخنران روی تخته مینویسه، صفر ۱۰۰. شما باید ۱۰۰ درصد مسئولیت یک رابطه رو بر عهده بگیرید. عنوانش همین مسئولیت ۱۰۰ درصد بود.
وقتی در هر کاری که انجام میدید، مسئولیت ۱۰۰ درصد رو بپذیرید، اون موقعس که میتونید کاملا مدیریتش کنید و حواستون به همهچیزش باشه. اصل کلام اینهکه خودتون مسئول زندگی خودتون هستید، چیزی که ندارید یا چیزی که نیستید رو گردن دیگران نندازید. خود شما مسئول ۱۰۰ درصد سرنوشت و زندگیتون هستید.
یک بخش دیگه این فصل که بهنظرم خیلی جالبه، در مورد شانسه. میگه چیزی بهنام خوششانسی وجود نداره. اینکه بگید بدشانسی اوردم بهونهس. فرق بین ثروتمند و فقیر، خوشحال و افسرده، سالم و بیمار، در انتخابها است. استفاده از درست از فرصت. این فرصت خودش بخشی از تعریفیه که الان میکنم.
دارن هاردی میاد تعریف جدیدی از شانس ارائه میکنه که با چیزی که عموم مردم باهاش آشنا هستن فرق میکنه. میگه شانس ۴ بخش داره. آمادگی، نگرش، فرصت و اقدام. اگر این ۴ کار با هم انجام شد، نتیجهش میشه شانس. حالا خیلی کوتاه ببینیم این چهارتا چی هستن.
اول آمادگی. آمادگی تو پرانتز رشد مهارتهای شخصی. اینطوری تعریف میشه که بهبود و آمادهسازی مدام خودتان، رشد دانش، مهارت، تخصص و روابط. یعنی بخش اول شانس، اینهکه خودتون کاملا باید آمادگی داشته باشین طبق تعریف.
دوم نگرش هست. نگرش هم اینطور مطرح میشه که توانایی دیدن موفقیتها، شکستها و شناسایی ارزشها. مثلا بین کارآفرینها این خیلی مرسومه که شکست رو کاملا بهعنوان یکتجربه میپذرین و اصلا بهعنوان نکته منفی کارشون معرفی نمیکنن، این از نگرش میاد.
سومین مورد فرصته. این مورد چیزیه که برنامهریزی نشده ولی همیشه بهوجود میاد و باید اون رو شناسایی کنید و وارد عمل بشید. این مورد رو خیلیا تنها بهعنوان شانس نگاه میکنن اما اگر مهارت کافی و نگرش درست داشته باشید، فرصتها بیشتر و بهتری رو پیدا میکنید.
آخرین مرحله که اقدام هست، مال وقتیه که ۳ مورد قبل فراهم بودن. اون موقعس که باید اقدام کنید و دستبه کار بشید.
آخرین قسمت مهم این فصل هم مربوط به پیشرفته. کمکم پیشرفت کنید ولی به نتایج بزرگ برسید. یک مثال جالب هم میزنه میگه اسبی که در مسابقه دوم میشه فقط یک وجب دیرتر از اسب برنده رسیده، اما جایزه اسب اول ۱۰ برابر بیشتره اسب دومه. آیا اسب برنده و اول، ۱۰ برابر بهتره بوده؟ نه.
برایان تریسی در کتاب نقطه کانونی میگه که با یک کار کوچک روزانه میشه زندگی رو تا ۱۰۰۰ درصد بهتر کرد. منظورش هم رشد مهارتهاس، هم بهبود عملکرد و بازدهی و نتیجه این دوتا، رشد درآمد. حرف اصلی این کتاب اینه که هر روز هر کاری که میکنید رو ادامه بدید، فقط سعی کنید، یک دهم درصد بهتر بشید. یک دهم درصد، یعنی یک سری کارهای خیلی کوچک رو در روز اضافه کنید به برنامهاصلی. اینطوری هر هفته نیم درصد عمکلرد بهتری دارید، در ماه ۲ درصد رشد دارید و در سال ۲۶ درصد. حالا اگر همیشه این رو ادامه بدید بعد از ۱۰ سال، شما از امروز خودتون ۱۰۰۰ درصد بهترید. مهارتها و عملکرد و بازدهی بیشتر میشه و طبیعتا در کار پیشرفت میکنید و درآمدتون هم بیشتر میشه.
اینم از فصل دوم کتاب اثر مرکب. فصل بعدی که در قبلا بهش اشاره کردیم، عادتها نام داره که موضوعات خیلی مهمی رو مطرح میکنه و از فصلهای مهم کتابه.
فصل سوم «عادتها»
فصل سوم کتاب با یک نقلقول از ارسطو شروع میشه: ما همانی هستیم که مکرر تکرار میکنیم.
یهجور از این حکایتها هم اولش داره که جالبه. میگه مردی روی اسب به سرعت در حرکت بود و اینطور بهنظر میرسید که داره یهجای مهمی میره. یکی داد میزنه: کجا میری؟ البته تو کتاب نوشته کجا میروی؟ مرد اسبسوار میگه نمیدونم از اسب بپرس! نویسنده میگه این الان داستان زندگی خیلی از آدماست.
عادتها خیلی مهمن. عادتها باعث میشن که فرآیند تصمیمگیری تو مغز کمتر بشه و یکسری کارها اتوماتیک انجام بشن. یک کتاب دیگه هم بهنام «قدرت عادت» نوشته چارلز داهیگ هست که البته کتاب بیشتر علمیه تا اینکه مربوط به مهارتهای شخصی باشه ولی تو برنامه هست که حتما سراغش بریم بعدا.
در این فصل کتاب میگه که بهدنبال ساختن عادت خوب باشید. عادتهای خوب رشد شما را تضمین میکنن ولی عادتهای بد کاملا بر عکس عمل میکنن. اینجا کتاب دو مثال از عادت بد میزنه که یکیش فستفود و یکی دیگه سیگار هست. که در فصل اول بهشون اشارهای کردیم. میگه اگر بعد از اولین گاز از ساندویچ، دچار حمله قلبی میشدید، دیگه گاز دوم رو نمیزدید. یا اگر بعد از اولین پک سیگار، یکدفعه قیافتون شبیه به یک پیرمرد ۸۵ ساله میشد، دیگه خبری از پک دوم نبود.
نویسنده میگه مشکل از خشنودی آنی که پس از عادتهای بد بهوجود میاد. شما صد در صد پس از خوردن ساندویچ ایست قبلی نمیکنید یا پس از اولین سیگار، صورتتون پیر و داغون نمیشه اما بهاین معنی نیست که شما اثر مرکب رو فعال نکردید.
اینکه بگیم برید عادت خوب بسازید که درست نیست، باید یک دلیلی داشته باشیم. رشد مهارتهای فردی اولین دلیل میتونه باشه. این موضوع رشد مهارتها اصلا نهتنها روی کسب و کار افراد تاثیر داره، بلکه روی کیفیت زندگی هم خیلی میتونه موثر باشه. آقای هاردی در این قسمت میگه که شما باید دنبال یک چرایی برای رشد و پیشرفت باشید.
یک دلیل محکم و قاطع. برای این موضوع یک مثال خیلی جالب میزنه که لازمه اینجا بهش اشاره بکنیم.
یک تخته چوبی با عرض ۲۵ سانتی متر و طول ۳ متر داریم. اینو یکی رو زمین قرار میده و میگه اگه از روش رد بشید، به شما ۲۰ دلار میدم. خب کار آسونیه و احتمالا به هرکی گفته بشه انجامش میده. حالا اگر بیان این تخته رو بین دو ساختمون ۱۰۰ متری قرار بدن، و باز ۲۰ دلار هم بابتش بدن، فکر میکنید کسی حاضره رد بشه از روش؟ طبیعتا نه. اگه حتی قیمت رو هم ببرن بالاتر، ارزشش رو نداره که آدم همچین خطری رو بکنه.
اما..
اگه این تخته بین همون دو ساختمون باشه، یکی از ساختمونها هم در حال آتیش گرفتنه و داره میسوزه و بچه شما روی ساختمونی که در حال سوختن باشه، اصلا دیگه خطر کردن و ۲۰ دلار مهمه؟ نه. هر پدر یا مادری باشه در هر شرایط فورا به سراغ بچش میره.
بار اول که گفته شد از بین دو تا ساختمون رد بشید و ۲۰ دلار بگیرید، جواب منفی بود ولی وقتی پای بچهتون وسط باشه، حتما به سمتش میرید. آیا خطر کمتر شده؟ تخته عریضتر شده؟ چه چیز تغییر کرد؟ «چرای» شما. اون دلیل و هدفی که دنبالش بودید. این مثال اینو میخواد بگه که وقتی دلیلتون برای انجام کاری بهاندازه کافی بزرگ باشه، دیگه هیچچیزی جلودارش نیست و حاضرید هر کاری بکنید تا بهش برسید.
حالا اگر اینطوریه پس چرا همه بهاین شکل، این قدر قاطع به سمت اهدافشون نمیرن؟ در این قسمت دارن هاردی بخشی مصاحبه خودشو با برایان تریسی قرار داده که میگه:
انسانهای موفق، اهداف خیلی صریح و شفافی دارن. آنها میدانند کیستند و بهدنبال چه هستند. آنها اهدافشان را مینویسند و برای بدست آوردن آن تلاش میکنند. اما آدمهای ناموفق اهدافشان را مثل تیلهای که در یک قوطی سرگردان است، در سرشان حمل میکنند. هدفی که روی کاغذ نوشته نشده باشد، صرفا یک خیال محض است.
نویسنده میگه بیاید همین امروز وقت بزارید و فهرست مهمترین اهدافتون رو مشخص کنید. وقتی هم که هدفهاتون مشخص شد نباید بگید حالا باید چکار کنم؟ باید از خودتون بپرسید که برای رسیدن به اون اهداف باید به چه کسی تبدیل بشم؟ یعنی اینکه چه ویژگی باید داشته باشم که بتونم به اون هدفها برسم. دوباره مثل قبل یک مثال جالب هم داریم که در همین رابطهس.
دارن هاردی میگه وقتی مجرد بودم، ۴۰ صفحه ویژگیهای همسر دلخواهم رو نوشتم. ۴۰ صفحه کامل در مورد ویژگیهایی که دوست دارم همسر آیندم داشته باشه، از طرز فکر و شخصیت و فرهنگ تا ترکیب اندام و حتی مدل مو. این شد هدف، یعنی دنبال کسی با این ویژگیهایی که میخواست باید میگشت.
میگه اول از خودم پرسیدم که چکار کنم تا چنین دختری رو پیدا کنم؟ اما بعد فکر کردم و دوباره به اون ۴۰ صفحه نگاه کردم. پرسیدم که چنین زنی دنبال چهجور مردیه؟ یعنی چطور باید خودم رو آماده کنم که برای اون شخص، من جذاب بهنظر برسم.
میگه اومدم دوباره ۴۰ صفحه این بار در مورد ویژگیهای خودم نوشتم که باید من چطور باشم. با این مثال میخواد بگه که اول باید هدف رو مشخص کنید ولی نباید برید بگردید، پیداش کنید. برای رسیدن به اون هدف باید اول از خودتون شروع کنید و تغییراتی روی خودتون اعمال کنید تا با اون هدفی که دارید، متناسب باشید.
این بخش هم بهپایان رسید. تو این فصل یه بخش دیگه هم داره که توش چندتا بهقول خودش استراتژی معرفی میکنه برای ترک عادتهای بد که خیلی تیتر وار این قسمت رو بررسی میکنیم، چون در فصل بعد خیلی عملیتر این عادتهای بد رو معرفی میکنه. اما کلا این قسمت آخر کتاب بهخوبی بخشهای دیگه نیست و اصلا عادت بد رو میاد تنها در حد خوردن چیپس و پفک شرح میده. تو یادداشتهایی که از کتاب داشتم خودم تو پرانتز برای این قسمت نوشته بودم: این قسمت کتاب کمی بیخود است)
خب اولین قدم برای ریشه کردن عادتهای بد، کشف محرکهاست. یعنی ببینیم چیزهایی باعث میشن که بهسمت عادتهای بد بریم. چه کسانی، چه موقعیتی یا حتی چه احساسی. دومین قدم پاکسازی خانه اسمش هست. میگه اگر چیپس میخورید و دارید، همه رو بندازید دور و دیگه نخرید! به همین سادگی میگه و ازش میگذره. سومین قدم جایگزین کردنه. حالا بیایم عادت بد رو با چیزی جاشو پر کنیم. مثلا جای چیپس، آجیل همیشه همراه خودمون داشته باشیم.
دو قدم بعدی در اصلی یکی هستن. برای شروع میگه یا آرام شروع کنید یا بپرید. این مورد بستگی به شما داره، میگه مثلا بعضیا عادت دارن آروم آروم تو آب استخر برن ولی یکسری همون اول شیرجه میزنن و خودشون رو راحت میکنن. یا بیاین عادتها رو کمکم حذف کنید و جایگزین کنید یا یکدفعه تغییر بدید شرایط رو.
فصل سوم کتاب هم تموم شد.بیشتر از ۷۰ درصد محتوای کل کتاب در همین سه فصل اول بود، سه فصل بعدی کوتاهترن و در ادامه بهسراغون میرم.
فصل چهارم «تکانشها»
قبل از اینکه بگیم نظر نویسنده در مورد تکانش چیه و چه ارتباطی میخواد بین این و اثر مرکب ایجاد کنه، ببینیم، خود تکانش چیه. این چرخوفلکهای دستی هست که یه عده میشینن توش یکی باید هی بچرونه تا راه بیوفته. تکانش تو این خیلی خوب خودشو نشون میده. اول که میچرخونید، بهسختی حرکت میکنه و تکون میخوره ولی کمکم میوفته رو دور و دقیقا زمانی که از حالت آروم دور خوردن، میره رو حالت دور خوردن شدید، اون موقعش که میگن تکانش اتفاق افتاده. یعنی مرز بین حالت آروم و اون حالت تند و شدیدی که بهسرعت میچرخه و گرفتنش سخت میشه میگن تکانش.
دارن هاردی برای شروع توضیحات خودش در مورد تکانش به قانون اول نیوتون هم اشارهای میکنه. اجسام ساکن، تمایل به سکون دارند مگر اینکه نیروی خارجی به آنها وارد شود. اجسام متحرک هم دوست دارن به حرکتشون ادامه بدن مگر اینکه باز چیزی مانعشون بشه.
نویسنده میگه دقت کردید همیشه افراد موفق به موفقیت بیشتری میرسن! یا ثروتمندها، ثروتمندتر میشن. میگه این بهخاطر تکانش. بهقول نویسنده: تکانش یکی از قدرتمندترین و مرموزترین نیروهای موفقیت هست. نمیتونید ببینیدش و احساسش کنید ولی وقتی بهش برسید خودتون متوجه حضورش میشید.
میگه آدمهای مثلا موفق بودن و هر روز موفقتر هم میشن، اینا به تکانش رسیدن. وقتی شما هم به تکانش برسید میتونید بیوقفه جلو برید و دیگه چیزی به آسونی نمیتونه شما رو متوقف کنه.
قسمت بعدی این فصل با عنوان «چگونه به تکانش برسیم» شروع میشه. نوسینده ۵ مورد رو میگه که اگر اونا رو رعایت کنید میتونید بهش برسید. البته باز این موارد یکم شبیه این مدل فرمولهای موفقیت هست و خیلی باهاشون موافق نیستم ولی پنج مورد رو خیلی خلاصه میگم که دید کلی نسبت به چیزی که گفته شده بدست بیارید.
اولین مورد میگه انتخاب و تصمیمهای جدید بگیرید تو زندگی براساس اهداف و ارزشهای اصلیتون تو زندگی. یعنی ببینید چه انتخابهایی میتونه شما رو به اون هدفی که میخواید نزدیک کنه. دوم، بهکار بستن اون انتخابها از طریق رفتارهای مثبت و سازنده هست. یعنی شروع رویه ساختن هست که در همین فصل دوباره بهش اشاره میکنیم.
سومین مورد تکرار کافی اون اقدامات مثبت برای بهوجود اومدن عادتهای جدید هست. تکرار بکنید رفتارهای مثبت رو تا به عادت تبدیل بشه. این عادتها میشن یکجور رویه و مورد چهارم میگه، تبدیل رویهها و ریتمهای رفتاری به کارهای منظم روزانه. یعنی مثل مسواک زدن طوری بشه که شما اونا رو هر روز انجام بدید. مورد پنجم و آخر هم میگه که ثابت قدم و پایدار ماندن برای یک دوره بهاندازه کافی طولانی. چون طبق خود چیزی که در فصل اول در مورد اثر مرکب هم میگه، زمان خیلی مهمه.
عنوان قسمت بعدی، قدرت رویهها هست. نویسنده میگه یک رویه، عملی است که شما هر روز انجامش میدید. هر چی هم هدفتون در زندگی بزرگتر باشه نیاز هست که رویههای سختتر و شدیدتری داشته باشید.
دارن هاردی از اونجایی که ناشر و سردبیر مجله موفقیت بوده، زیاد با صاحبان کسب و کارهای موفق مصاحبه کرده و در این قسمت کتاب میگه که حرف همه اونا در یک چیز مشترک بود. همشون از یک سری ریتمهای کاری روزانه و منظم صحبت میکنن که همون رویهها هستن.
در این بخش میگه بیاید ریتمهای رفتاری درست کنید. همین کارهایی که میخواید در راستای اهدافتون، روزانه انجامشون بدید و قراره به رویه تبدیل بشه رو تبدیل به ریتم رفتاری بکنید. بهقول نویسنده: ریتمهای رفتاری منظم رو که بسازید، سوار قطار موفقیت میشید!
برای ساختن ریتم رفتاری هم باید کاملا همهچیز رو ثبت کنید. طبق مثال و نمونه خود کتاب یک جدول کشیده که در سمت راستش اون کارهایی که قراره انجام بشن رو نوشته. مثلا برای خود دارن هاردی در جدول ریتم رفتاری، مواردی مثل خوردن صبحانه سالم، ۳۰ دقیقه ورزش و نوشیدن ۵ لیتر آب و چیزای دیگه بودن. بعد جلوش اومده روزهای هفته رو نوشته و بعد از روزها سه تا خونه دیگه هم کشیده. اولی اینه که هدفش در هفته چند مورد بوده. یعنی مثلا هدف این بوده ۵ روز در هفته ۳۰ دقیقه ورزش کنه. اینو تو بخش هدف مینویسه و هر روز که میگذره تو جدول تیک میزینه ببینه دقیقا چند روز انجامش داده این کار رو. بعد در پایان هفته جمع میزینه با هدفش مقایسه میکنه و در خونه آخر مینویسه که موفقیت آمیز بود یا چند روز انجام نشده بود. به این شکل. میگه اگر این کار رو برای هفته و بعد ماه و سال انجام بدید و هدفها وکارهای مثبتی رو در راستای رسیدن به هدف وارد جدول کنید، به اون چیزی که همه صاحبان کسب و کارهای موفق میگفتن، میرسید.
دوباره در این قسمت در مورد ساختن برنامه ریتمهای رفتاری، نویسنده به پایداری و ثبات اشاره میکنه. مثل قسمتهای دیگه کتاب، باز هم مثال داریم. میگه اگر من و شما بخوایم از لس آنجلس که غرب آمریکاست بریم منهتن که شرقه، و هر دو از هوایپما استفاده بکنیم ولی با شرایط متفاوت، هر دو بهمقصد میرسیم ولی با اختلاف زیاد. میگه اگر من با در هواپیمایی باشم که با سرعت ۵۰۰ مایل در ساعت حرکت میکنه ولی در هر ایالت فرود بیاد و دوباره پرواز کنه از شمایی که تو هواپیمایی که با سرعت ۲۰۰ مایل در ساعت حرکت میکنه بدوت توقف، دیرتر میرسم. باز هم با این جور مثالا میخواد بگه یک چیز رو تصمیم میگیرد انجام بدید، روش وقت بزارید و بهصورت مستمر ادامش بدید.
فصل چهارم هم تموم شد. فصل بعدی عنوانش «تاثیرات» هست و نکات مهمی رو مطرح میکنه که در ادامه بهش میپردازیم.
فصل پنجم «تاثیرات»
در فصل پنجم با عنوان «تاثیرات» دارن هاردی از سه چیز تاثیرگذار صحبت میکنه که میتونن شما رو از مسیر موفقیت منحرف بکنه. اول ورودیها هستن چیزهایی که مغزتون رو با اونها تغذیه میکنید. دوم ارتباطها هستن یعنی آدمهایی که شما با اونا وقت میگذرونید. و سوم هم محیط هست. همون محیط اطرافتون.
این سه مورد رو هم بهصورت مختصر بررسی میکنیم. عنوانهای جالبی جلوی موارد تاثیرگذار نوشته شده. مثلا برای اولین همین اولین مورد که ورودیها هست نوشته، زباله وارد میشود، زباله خارج میشود. منظور از ورودیها هم کاملا ورودهای مغز هستن. یکی از مهمترین ورودیهای مغز ما هم مربوط به اخبار میشه.
اخبار منفی و در اصل اخبار، چون الان فقط خبر منفی انگار خبره، دیگه چیزای مثبت ارزش خبر شدن ندارن. کتاب خب یکم قدیمه و اخبار و ورودیها برای تلویزیون مثال میزنه. مثالش هم طبیعتا مال همون زمان و یا حتی قبلتر از زمان انتشار کتاب که ۲۰۱۰ بود هست. میگه که در آمریکا افراد بالای ۱۲ سال بهصورت میانگین در یکسال حدود ۱۷۰۴ ساعت تلویزیون تماشا میکنند. یعنی میانگین ۴.۷ ساعت در هر روز. باز دقیقترش میکنه. یعنی ۳۰ درصد زمان بیداری، حدود ۳۳ ساعت در هفته. و جالبتر اینکه یعنی بیشتر از یک روز کامل هفته صرف تلویزیون تماشا کردن میشه. حالا با این آمار میاد نتیجه رو ترسناکتر هم میکنه و میگه این میشه معادل ۲ ماه کامل از ۱۲ ماه سال. خیلیه فکرش رو بکنید انگار دو ماه کمتر زندگی کردید مثلا، فقط جلوی تلویزیون بودید. بعد از این مثال یه حرف خیلی جالب میزنه نویسنده میگه که: بعدا مردم تعجب میکنند که چرا نمیتونن تو زندگیشون پیشرفت کنن!
در این قسمت دارن هاردی میگه که بیاید رژیم رسانهای بگیرید. تو پرانتز هم در این قسمت نوشته رسانهها با گروگان گرفتن ما پیشرفت میکنن! که حرف خیلی درستیه.
رسانهها با انتخاب تیترهای دراماتیک و معمولا اغراقکننده سعی میکنن اخبار رو بهشکلی تلختر از واقعیت به شما بدن. در حالی ما رو از هزاران اتفاقی شگفتانگیزی که هر روز بهصورت طبیعی یا به واسطه پیشرفت بشر رخ میدن رو مطلع نمیکنن. در این بخش از کتاب میگه که بزرگترین خطری که این رسانهها دارن اینه که دید خیلی بد و منحرف شدهای از شرایط دنیا به شما میدن.
حالا خود کتاب در این خصوص دیگه بیشتر وارد نشده ولی من توصیه میکنم این قضیه رو جدی دنبال کنید. واقعا الان بزرگترین اشتباه درگیر شدن با خبرهای رسانههای مختلفه. هانس رزلینگ در کتاب واقعیت یا Factfulness در یک بخش که در مورد همین رسانهها است میگه: رسانه شاید به شما دروغ نگن ولی همه واقعیت رو هیچوقت نمیگن. میگه که شناخت دنیا با رسانهها مثل این میمونه که بخوای من رو بشناسی با اینکه فقط عکس پام رو داشته باشی. دعوت میکنم کتاب واقیعت رو بخونید، خیلی کتاب مهم و تاثیرگذاریه با این که کلا ربطی به موضوع کاری ما و پادکست نداره ولی توصیه میکنمش حتما. اگر هم میخواید دید کلی نسبت به کتاب بدست بیارید، اپیزود چهاردم پادکست بیپلاس رو گوش بدید. که توش خلاصهای از این کتاب مطرح شده. من خودمم اول اونجا با کتاب آشنا شدم و بعد کتاب رو خوندم.
خیلی این بخش اول که ورودیهای مغز بود طولانی شد ولی خب فکر میکنم یکی از مهمترینهای بخشهای این فصل همین مورد بود. برای راهحل اینکه چطور از اخباری که میخوایم مطلع بشیم بدون اینکه بقیه اخبار منفی رو بخونیم، میگه که از فیدهای RSS استفاده کنیم. به خبرگزاریهای و رسانههای تخصصی برید و فید RSS دستهبندی موضوعی که علاقه دارید و بگیرید و رو اپلیکیشنهای خبرخوان رو موبایل وارد تا فقط همینو بخونید و براتون ارسال بشه خبراش. دو مورد بعدی ارتباطها و محیط هستن که خیلی خلاصه میریم سراغشون.
بعد از ورودیها، به ارتباطها میرسیم. در پراتتز نوشته شده که چهکسانی رو شما اثر میگذارند. یه تعریف داره میگه دایره از افراد که با با اونا در ارتباط هستید رو میگن، گروه مرجع.
دکتر دیوید مککلند اگر درست تلفظ کرده باشم، روانشناس از دانشگاه هاروارد میگه که گروه مرجع شما، ۹۵ درصد از موفقیت و یا شکست شما رو در زندگی تعیین میکنن. نویسنده در این بخش میگه که جیم ران، سخنران و کارآفرین قدیمی، به من یاد داد که شما به کسی تبدیل میشید که میانگین شخصیت ۵ نفری هست که باهاشون ارتباط نزدیک دارید.
میگه بیاید ۵ نفر از افراد نزدیکتون رو بررسی کنید ببیند چه نکات مثبت و منفی دارن و سه جور باهوشن رفتار کنید. اول قطع ارتباط. یعنی وقتی میبینید کسی بودنش کمکی به شما نمیکنه و برعکس ضربه هم بهتون میزنه رو کلا حذف کنید. دوم محدود کردن روابط هست، یعنی بیایم اینبار دسترسی یکسریا رو به بخشی از زندگی خودمون قطع کنیم. حالا اگر کتاب رو بخونید مثالهای خیلی بهتری هم در این مورد میزنه که دقیقا منظورش چیه. مورد آخر هم توسعه روابط هست. یعنی اگر شخصی مفیده و بودنش به ما کمک میکنه، سعی کنیم ارتباط بهتر و موثر تری باهاش داشته باشیم.
بعد از ورودیها و ارتباطها، بخش آخر رو خیلی خیلی کوتاه در حد چند جمله میگم. سومی، میحط هست. جایی که زندگی میکنید. در یک جمله نوشته که تغییر محیط، میتونه چشماندازتون رو تغییر بده. واقعا میتونه فرق داشته باشه دید و روحیه کسی که در یک شهر آلوده زندگی میکنه و هر روز یک منظره کثیف رو میبینه با کسی که صبحش رو با دیدن طلوع آفتاب از پشت کوه شروع میکنه.
اینم از فصل پنجم. فصل آخر کتاب که کوتاهترین فصل هم هست، عنوانش، شتاببخشی هست که نکته جالبی رو توش مطرح میکنه.
فصل ششم «شتاببخشی»
در فصل ششم کتاب اثر مرکب، نویسنده در اصل یک ترفندی رو معرفی میکنه که میتونه کمک کنه زودتر به همون قدرت اثر مرکب برسید. اگر دقت کرده باشید، مثالهای گفته شده مخصوصا اول کتاب، در زمان زیاد جواب میدادن. اما در این فصل میگه که بیاید نقطه محدودیتهاتون رو هل بدید یکم بره جلو.
میگه مثلا اگر در باشگاه قراره یک حرکت ورزشی رو ۱۲ باز انجام بدید، بعدا بیاید یک بار بکنیدش ۱۵ بار. همینطور یکم بیشتر از توانتون کار کنید. مثلا در مثال همون سکه جادویی که در قسمت قبلی پادکست گفتیم، اگر هر هفته ارزش سکه دو برابر میکردیم. بهجای ۱۰ میلیون میشد ۱۷۱ میلیون دلار.
کلا در این بخش حرف اصلی دارن هاردی اینه که فراتز از انتظار خودتون عمل کنید. لحظههایی که به پایان کار میرسید، بررسی کنید ببینید، میشه یک دیگه دیگه اضافهتر کار کرد یا نه. همین کارهای اضافه کوچیک میتونن به موفقیت شما شتاب بدن و شما رو زودتر به هدفی که دارید برسونن.
بخش مهم فصل ششم هم همین بود. دیگه محتویات کتاب تموم شد، فقط یک بخش نتیجه گیری هم داره که یک جمله جالب داره که الان میخونم: یادگیری بدون عمل، بی فایدهست. انگیزش بدون عمل هم منجر به خود فریبی میشه.
بهعنوان حسنختام نویسنده میگه بیاید به ۵ سال گذشتهتون نگاه کنید، ببینید چه کار کردید، چه کارهایی نکردید و چه زمانهایی رو از دست داید، بعد بیاید برای ۵ سال بعدتون برنامهریزی دقیق کنید. ببینید چه هدفهای دارید و دوست دارید ۵ سال آینده در چه جایگاهی باشید. جمله نهایی کتاب هم این هست که هدفها رو بسازید و اونا رو مکتوب کنید.
فصل سوم پادکست فوربو توسط «کاوهنگار» حمایت شده است
کاوهنگار با ارائه وبسرویس پیامک و تماس صوتی پیشرفته برای توسعه دهندگان، امکان ارسال و دریافت پیامک و برقراری تماس اینترنتی را در اغلب سرویسهای نرمافزاری مهیا میکند.
فصل سوم پادکست فوربو یک فصل کوتاه در مورد کتابهای رشد فردی هست. قسمتها هم هر هفته پنجشنبهها منتشر میشن. در پایان ازتون میخوام که اگر محتوا پادکست رو مفید دونستید اون رو به دوستانتون هم معرفی کنید.
به پایان این مقاله از سایت فوربو رسیدیم. لطفا نظر خودتو در مورد کتاب اثر مرکب برای ما ارسال کنید.
[megadesc]
حامی این مقاله سایت فوربو شوید
در صورتی که این مقاله برای شما مفید بود، میتوانید با انتخاب یکی از آیتمهای زیر، بهصورت کاملا اختیاری از فوربو حمایت کنید.
۲ هزار تومان | ۵ هزار تومان | مبلغ دلخواه
یا ما را در رسانههای زیر دنبال کنید
اینستاگرام | توییتر | تلگرام
[/megadesc]
سلام و خدا قوت
صوت ها قابلیت دانلود شدن دارند؟
سلام، وقتبخیر
از طریق صفحه زیر در سایت پادکست فوربو میتونید به لینک دانلود دسترسی داشته باشید.
https://furbodm.com/podcast/e19/